پرسمان اعتقادی
آیا رمی جمرات و سنگ زدن به یک دیوار در اعمال حج، کاری عاقلانه است؟
پرسش
یک مذهب با دیوار راز و نیاز می‌کند و مذهب دیگر به دیوار سنگ می‌زند. در اورشلیم دیواری باستانی است که یهودیان معتقدند از بقایای کاخ سلیمان(ع) است. هرساله هزاران یهودی و مسیحی به زیارت آن رفته، با آن راز و نیاز می‌کنند و در جرز آن عریضه می‌گذارند. در مکه دیواری است که مسلمانان آن‌را «جمره» می‌نامند و اعتقاد دارند خانه‌ی شیطان درون آن است و هر سال تعداد بیشماری از مسلمانان به آن سنگ می‌‌زنند. هر سال تعداد زیارت کنندگان دیوار سلیمان رو به فزونی است و هرسال تعداد سنگ زنندگان به جمره. هیچ خردمندی در جهان با دیوار راز و نیاز نمیکند و هیچ عاقلی به دیوار برای نفرت سنگ نمیزند.
پاسخ اجمالی

در مورد دیوار معروفی که در مکه و در منطقه «منا» بنا شده و حاجیان در جریان اعمال حج به آن سنگ می‌زنند باید گفت:

این دیوار در اصل مانند حفره و سپس به صورت ستون‌هایی بود که به عنوان نماد جایگاه توقف شیطان ساخته شد.

گفتنی است که در جریان مشهور قربانی کردن حضرت اسماعیل(ع) توسط حضرت ابراهیم(ع)، شیطان سه بار و در سه مکان خواست مانع انجام این مأموریت الهی شود که حضرت ابراهیم(ع) مقاومت نمود و برای دوری و بیزاری از شیطان سنگ‌هایی را به سمت او پرتاب نمود و بعدها این مکان‌ها با نشانه‌هایی مشخص شد.

در اسلام و به دستور خداوند، این عمل حضرت ابراهیم(ع) - مانند برخی دیگر از رفتارهای این پیامبر بزرگ - بخشی از مناسک حج قرار گرفت و مسلمانان به یاد این پیامبر و نیز جهت نشان‌دادن نفرت و بیزاری خود از شیطان و وسوسه‌های او، به این ستون‌ها که نماد شیطان است سنگ می‌زنند. و امروزه به جهت ازدحام جمعیت، ستون‌ها را به شکل دیواری درآورده‌اند که رمی جمرات آسان‌تر انجام شود.

بر این اساس، همان‌گونه که احترام به پرچم یک کشور و آتش‌زدن پرچم کشوری دیگر، در نگاه اول کاری بیهوده و احترام و توهین به پارچه بی‌جان به شمار می‌آید، اما با اندکی دقت می‌توان دریافت از آن‌جا که پرچم نماد است، احترام و توهین‌پذیر است، پس در همین راستا و در رفتاری مشابه سنگ‌زدن به نماد شیطان نیز کار عاقلانه‌ای خواهد بود.

آیا این عادلانه است که فردی بعد از چشیدن لذت گناه، توبه کرده باشد، سپس جایگاه او برابر با کسی شود که آن گناه را مرتکب نشده است؟!
 
 

همان‌گونه که در پرسش آمده، روایاتی مبنی بر این وجود دارد که گناه‌کار توبه‌کار، مانند کسی است که اصلاً گناه انجام نداده است:

امام باقر(ع): «توبه‌‏کننده از گناه مانند کسى است که گناه ندارد».[1]

اما باید دانست که جایگاه این فرد با کسی که اصلاً گناه نکرده و از آن به بعد، هر دو رفتاری مساوی داشته‌اند، برابر نخواهد بود و فردی که دستش از ابتدا به گناه آلوده نشده، از درجات بالاتری برخوردار است:

1. «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ‏ * أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ‏»؛[2] و پیش‌گامان پیش‌گام، آنها مقربان‌اند.

2. «...إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکم‏...»؛[3] همانا گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شما است.

3. «بهترین شما کسانى هستند که متقى باشند و از خداوند اطاعت کنند».[4]

4. «فضیلت ترک گناه بیش از طلب توبه است».[5]

چراکه شخص توبه کننده اگرچه با توبه‌اش گناه خود را از بین برده، اما اعمال خوبی را نیز در این مدت ترک کرده است که شاید نتوان آن‌را با توبه جبران کرد. به عنوان نمونه، کسی که نماز خود را نخوانده، اگرچه بعد از توبه کردن می‌تواند نماز خود را قضا نماید، اما فضیلت نماز در وقت خود را از دست داده است.

البته ممکن است فردی که لذت گناه را چشیده است، برای جبران گذشته خود بسیاری از دشواری‌هایی را نیز به جان خریده باشد که فرد بی‌گناه متحمل آن نشده است. در این صورت شاید به تدریج مقام او بالاتر از فردی شود که از ابتدا بی‌گناه بوده است. به هر حال خداوند با توجه به تمام شرایط، درجات را مشخص می‌کند.[6]

 

[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 435، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.

[2]. واقعه، 10 – 11.

[3]. حجرات، 13.

[4]. کوفی اهوازی، حسین بن سعید، الزهد، محقق، مصحح، عرفانیان یزدی، غلامرضا، ص 56، قم، المطبعة العلمیة، چاپ دوم، 1402ق.

[5]. تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، محقق، مصحح، درایتی، مصطفی، ص 185، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1366ش.

[6]. «صورت باطنی گناهان و تاثیر توبه»، 8994؛ «توبه از گناه و پذیرش عبادات»، 5930؛ «توبه و جایگاه آن در قرآن کریم»، 25704.

چرا شيعه در حديث (مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلىٌّ مَولاهُ)، مولا را به معنى «رهبر» مى گيرد؟


با توجه به اين كه كلمه «مولا» به معنى «دوست» نيز هست؛ پس چرا شيعه در حديث (مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلىٌّ مَولاهُ)، مولا را به معنى «رهبر» مى گيرد؟
پاسخ:
با سلام و عرض ادب و احترام
 گرچه يكى از معانى كلمه «مولا»، دوست و يار و ياور است؛ امّا با توجّه به نشانه هاى فراوانى كه در ماجراى غدير است، كلمه «مولا» در اين حديث به معنى «ولى» و «سرپرست» و «رهبر» است؛ كه به برخى از اين نشانه ها اشاره مى كنيم:
1. مسأله دوستى با على(عليه السلام)، مسأله پنهان و پيچيده اى نبود كه به آن همه تأكيد نياز داشته باشد و نيز آن چنان ضرورت نداشت كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، مردم را در بيابان خشك و سوزان گرد هم آورد و پس از يك سخنرانى طولانى به بيان آن بپردازد.
2. جمله «اَلَسْتُ اَوْلى بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ؛ آيا من نسبت به شما از خود شما سزاوارتر نيستم.» در خطبه غدير، هيچ تناسبى با بيان يك دوستى ساده ندارد و بى ترديد، مقدمه اى براى طرح رهبرى اميرمؤمنان على(عليه السلام) بوده است.
3. پس از خطبه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در روز غدير، مردم دسته دسته نزد امام على(عليه السلام)آمدند و به آن حضرت تبريك گفتند و با ايشان بيعت كردند. اين تبريك ها و بيعت ها نشان گر آن است كه حديث «مَن كنتُ مولاه ...» در رابطه با موضوع رهبرى و خلافت بوده است.
4. در جريان غدير، حسان بن ثابت ـ شاعر معروف عرب ـ كلّ ماجراى روز غدير را به شعر در آورد و براى مردم قرائت كرد. مضمون اشعار وى و محتواى بلند و عبارات صريح و روشن سروده او، گواه اين مدّعا ست كه كلمه «مولا» در حديث غدير، به معنى رهبر و سرپرست است نه دوست و يار و ياور.[1]

[1]. ر.ك: پيام قرآن، آية الله مكارم شيرازى و ديگران، ج 9، ص 181 ـ 200، دارالكتب الاسلامية.

بر اساس عدل خداوند، چرا یک فرد زنازاده -که خودش در امر زنا هیچ دخالتی نداشته - باید محرومیت داشته باشد؟

نخست باید دانست در شکل گیری شخصیت انسان و چگونگی موفقیت او سه عامل مهم نقش دارد:
۱. عوامل وراثتی و ژنتیکی،
۲. عوامل محیطی،
۳. اختیار و انتخاب.
طبیعی است هر کدام از این عوامل سهمی در رشد و پیشرفت انسان و یا ناکامی و شکست او دارند البته بدیهی است نقش اراده و اختیار انسان بسیار تعیین کننده می باشد.
«عدالت» خدا بر این اساس است که از هر کس با توجه به شرایط محیط و عوامل ژنتیکی و امکاناتی که در اختیار دارد، بازخواست کند؛ لذا شدت و یا تخفیف عذاب و یا پاداش او نیز با ملاحظه هر سه عامل است.
به طور مثال در روایت آمده که خداوند، هفتاد خطا را بر جاهل می آمرزد که یکی از آنها را بر عالم نمی آمرزد. بنابراین کسی که دارای امکانات آموزشی بیشتر و دارای استعداد برتر است مسئولیت او نیز بیشتر خواهد بود و بازخواست از او نیز شدیدتر خواهد بود.
البته نقش عوامل محیطی یا وراثتی تنها در ایجاد زمینه گرایش به سوی بعضی زشتی ها و یا نیکی ها می باشد. بنابراین تفاوت یک انسان حرام زاده یا فردی که در محیط تربیتی فاسدی تولد و رشد می یابد، با فرد حلال زاده یا کسی که در محیط سالم تولد و رشد یافته، آن است که در وی زمینه گرایش به کژی ها و آلودگی ها بیشتر است؛ ولی این زمینه هرگز اختیار و اراده اصلاح را از او سلب نمی کند و همین انسان بر حسب فطرت الهی هم چنان میل به سوی نیکی ها و ارزش های متعالی نیز دارد. بنابراین می تواند مانند هر کس دیگر به سمت ارزش ها و فضایل حرکت کند. اگرچه به همت و تلاش بیشتر نیاز دارد.
بدیهی است متناسب با تلاش بیشتر از پاداش گسترده تر نیز بهره مند خواهد شد. از این رو عذاب و پاداش الهی، نسبت به همه انسان ها یکسان نیست؛ چنان که گفته اند: در قیامت سه کتاب وجود دارد که براساس آنها پاداش و جزا صورت خواهد گرفت:
۱. پرونده سیئات،
۲. پرونده حسنات،
۳. پرونده نعمات.
مقصود از نعمت ها صرفاً آب و نان و... نیست؛ بلکه مهم ترین آنها عوامل تربیتی - مانند پیامبران، علما، خانواده خوب، دوستان خوب، شرایط اجتماعی مناسب، قوای ادراکی، شرایط ژنتیک و...- می باشد.
از اینجا روشن می شود که مسئولیت هر کس در پیشگاه خداوند، متناسب با نعمت هایی است که پروردگار به وی ارزانی داشته و عدالت الهی ایجاب می کند با ملاحظه تمام شرایط و عوامل ارادی و غیر ارادی دخیل در افعال انسان، هر فردی را پاداش و جزا بخشد.
در نتیجه براساس نظام مندی جهان هستی و قانون عمل و عکس العمل نباید انتظار داشت تربیت های متفاوت و شرایط محیطی و ژنتیکی مختلف تأثیرگذاری یکسان داشته باشند و به طور معمول پدر و مادر هوشمند و پرتلاش با پدر و مادر سطحی نگر در تربیت فرزند مساوی باشند. طبیعی است فرزندان این دو خانواده شرایط متفاوتی دارند و شخصیت اولیه آنان متفاوت خواهد بود و این نشانه نظام سنجیده و «حکمت» استوار خداوند است.
البته عامل اصلی و تعیین کننده در شکل گیری شخصیت کامل فرزندان اختیار و تلاش خود فرزندان می باشد.
با این تفاوت که فرزندی که در خانواده تربیتی ضعیف رشد کرده نیاز به تلاش بیشتر دارد و فرزندی که در خانواده خوب رشد کرده آسان تر می تواند مراحل رشد را طی کند و هر کدام متناسب با تلاشی که داشته اند و مراتبی که کسب کرده اند از پاداش الهی بهره مند خواهند بود و این همان «عدالت» خداست.
البته با نگاهی واقع بینانه زمینه های اختلال در فرزندان نامشروع بیشتر است از این رو از برخی مناصب منع شده اند. به عنوان مثال نمی توانند منصب «مرجع تقلید» داشته باشند. اما جایگاه آنان در آخرت براساس تلاش و سختی کار آنان خواهد بود و آنچه در بهشت مهم است رضایتمندی کامل بهشتیان می باشد و در هر مرتبه ای که قرار دارند به تمامی خواسته های خود خواهد رسید و هیچ گونه حسرت و اندوه دامن گیر آنان نخواهد شد.

شیطان چگونه در فکر و اندیشه ما نفوذ کرده و خواسته‌‏هاى خویش را القا می‌‏کند؟!

 

پاسخ اجمالی

شیطان موجودى است از جنس جن؛ از این‌رو می‌‏تواند با تمثل به اشکال گوناگون خویش را در قالب هر چیزی اعم از حیوان یا انسان، غیر از معصومین(‏ع) بنمایاند؛ لذا یکى از اساسی‌ترین راه‌‌‏هاى اغواگرى او همین طریق است که در لحظات حساس سرنوشت انسان‌‏ها، خود را به شکل انسانى ظاهر الصلاح در آورده و موجبات فریب آدمى را مهیا می‌‏کند.

اما او همیشه از این روش استفاده نمی‌‏کند. او موجودى مثالى است؛ یعنى حالتى میان تجرد و تجسم دارد، از این جهت نمی‌‏تواند به طور مستقیم در روح مجرد آدمى، که قوام و انسانیت انسان است، راه یابد؛ لذا از راه نفس أماره خواسته‌‏هاى خویش را در جان ما می‌‏نشاند. نفس اماره همان بعد حیوانى نفس انسانى است که در صورت ترقى و کمال تبدیل به نفس مطمئنه یا روح عالى می‌‏شود.

پس شیطان با تداعى و جلوه‌‏نمایى، آنچه از انحرافات که مورد تمایل نفس اماره یا هواهاى نفسانى انسان است، موجبات گمراهى و فریب آدمى را فراهم می‌‏کند؛ لذا باید گفت که شیطان یک جزء العلة یا علت معده در فریب آدمى است، نه علت تامه.

اما این جلوه‌‏نمایی‌‏ها، نمودهاى متفاوتى دارند که همگى با تمایلات حیوانى ما، هم صدا هستند که عبارت‌اند از:

الف) تزیین اعمال زشت: شیطان با زیبا جلوه دادن زشتی‌‏ها، قبح ظلم و گناه را از بین می‌‏برد و موانع اجتماعى در عمل به محرمات را می‌‏کاهد، تا انسان راحت‌‏تر به دامان گناه بیافتد. این همان توجیه‏‌گری‌‏هایى است که ما براى عمل به گناه، نزد خود اقامه می‌‏کنیم.

ب) وعده‏هاى دروغ: شیطان با دادن وعده‌‏هاى دروغ و آرزوهاى بلند و دست‌نیافتنى، انسان را از یاد معاد، مرگ و خداوند متعال، باز می‌‌‏دارد و چنین شخصى درگیر هواهاى نفسانى است و برای رسیدن به آن آرزوى آن‌چنانی، حاضر است مرتکب گناهان بزرگ نیز بشود.

ج) بیم و هراس: شیطان با ایجاد رعب و ترس از آینده و رویدادهاى آن، آدمى را به انباشت ثروت، فرار از جهاد، همراهى با طاغوت و... فرا می‌‏خواند و او را به اعمال ناشایست و گناهانى که نشأت گرفته از ترس از آینده هستند، وامی‌‏دارد.

پاسخ تفصیلی

لازم است براى رسیدن به پاسخ صحیح از پرسش فوق، ابتدا شناختى و لو اجمالى از موجودى به نام شیطان داشته باشیم. در مبدأ اشتقاق کلمه‏ى شیطان، میان دانشمندان، چندین مبنا وجود دارد. اما آنچه که مناسب‏تر به نظر مى‏رسد، این است که لغت شیطان، از "شطن" به معناى دور شده است.[1]

 

بنابه گفته‏ى بسیارى از مفسرین، شیطان؛ یعنى موجودى موذى و طاغى که از راه راست خارج شده است. با این فرض، اسم شیطان، یک اسم عامى است که مصادیق متعددى دارد و هر موجود طغیانگرى از انس و جن را شامل مى‏شود[2]. اما ابلیس همان شیطانى است که از سجده بر آدم ابوالبشر(ع)[3] ابا ورزید.

 

لازم است براى رسیدن به پاسخ صحیح از پرسش فوق، ابتدا شناختى و لو اجمالى از موجودى به نام شیطان داشته باشیم. در مبدأ اشتقاق کلمه‌‏ی شیطان، میان دانشمندان، چندین مبنا وجود دارد. اما آنچه که مناسب‌‏تر به نظر می‌‏رسد، این است که لغت شیطان، از "شطن" به معناى دور شده است.[1]

بنابه گفته‌ی بسیارى از مفسران، شیطان؛ یعنى موجودى موذى و طاغى که از راه راست خارج شده است. با این فرض، اسم شیطان، یک اسم عامى است که مصادیق متعددى دارد و هر موجود طغیان‌گرى از انس و جن را شامل می‌‏شود[2]. اما ابلیس همان شیطانى است که از سجده بر آدم ابوالبشر(ع)[3] ابا ورزید.

به تصریح قرآن کریم، ابلیس از جنس جن[4] است و از آتش آفرید شد. ویژگى این گروه از مخلوقات، این است که حالتى میان جسم و تجرد دارند و می‌‏توانند به اشکال مختلف تمثُّل کنند؛ یعنى در قالبى خارجى و عینى درآیند.

ظاهراً منظور سؤال از شیطان، همان ابلیس باشد. با توجه بدین فرض به پاسخ سؤال خواهیم پرداخت.

همان‌طور که گفتیم، شیطان موجودى مثالى است و می‌‏دانیم که انسان یک موجود دو بُعدى است؛ یعنى هم جنبه‏‌ی جسمانى دارد و هم جنبه‌ی روحانى. پس اگر شیطان بخواهد آدمى را فریب دهد، ناگزیر باید از مجرایى خاص، با روح آدمى که قوام و انسانیت انسان بدان است، ارتباط برقرار کند. نفس انسان جنبه‌های مختلف دارد. جنبه‏‌ی روحانى که از آن به روح یا نفس مطمئنه تعبیر می‌‏شود و جنبه‌ی اهریمنى که از آن به نفس اماره یا هواهاى نفسانى، تعبیر می‌‏شود.

شیطان براى حکم راندن به آدمى، ناگزیر از مجراى نفس اماره‌ی او،[5] استفاده خواهد کرد و از آن بهره خواهد برد. از طرف دیگر یک موجود مثالى، نمی‌‏تواند به نحو مستقیم با موجودات جسمانى در تکاپو و ارتباط باشد. این ارتباط مرموز شیطان با نفس اماره، همان چیزى است که از آن به عنوان القا یا وسوسه یاد می‌‏کنند.

برخی از مفسران در این باره می‌گوید:"شیطان از طریق القاى وسوسه در قلب، آدمى را می‌‏فریبد".[6]

پس شیطان، یک جزو علت است و به تنهایى نمی‌‏تواند، انسان را گمراه کند، بلکه انسان را به سوى آنچه که نفسش می‌‏طلبد، فرا می‌‏خواند. یا به دیگر سخن یک علت مُعدّه است، نه علت تامه.

انسان نیز در قبال وى، مختار است و می‌‏تواند راه او را دنبال کند و یا پیرو فرامین حق و عقل خویش باشد؛ از این‌رو است که خداوند متعال، در نهى انسان از عمل به فرامین شیطان، می‌‏فرماید: "و پا جاى پاى شیطان، نگذارید که او براى شما دشمنى آشکار است".[7]

حال سؤال این است که شیطان چگونه، احساسات غیر عقلانى و هواهاى نفسانى آدمى را تحریک می‌‏کند و او را به انجام اعمال ناشایست وامی‌‏دارد. شیطان از راه‏‌هاى مختلف در رسیدن بدین مقصود، بهره می‌‏برد که به چند مورد از آنها، اشاره خواهیم کرد.

همان‌گونه که گفتیم، شیطان می‌‏تواند به عنوان یک موجود عینى و خارجى تمثُّل پیدا کند. این خود یکى از طرق اغواگرى شیطان است؛ یعنى در لحظات حساس و تاریخى، به عنوان یک فرد ظاهر الصلاح در آمده و انسان‏‌ها را از مسیر حق، گمراه می‌‏کند. نمونه‌‏هایى از این قضیه، در تاریخ ثبت شده است و چه بسا براى هر یک از ما نیز، پیش آمده باشد.[8]

اما او از روش‌‏هاى دیگرى نیز، بهره می‌‏برد که در آیات قرآنى، به آنها اشاره شده است.

الف) تزیین اعمال زشت: یعنى شیطان کارهاى ناپسند را زیبا جلوه می‌‏دهد، تا براى مردم عمل بدان پسندیده و شایسته به نظر آید. این همان چیزى است که در قرآن کریم، از آن به تلبیس حق به باطل[9] و باطل به حق، که یکى از شگردهاى یهود است، یاد شده است.

تزیین اعمال، راهى است که آسان و موافق با خواسته‌‏هاى نفسانى آدمى است؛ از این‌رو در قرآن آمده است: "شیطان کردارشان را بر آنها زینت داد. پس ایشان را از راه خدا باز داشت ...".[10]

ب) وعده‌‏هاى دروغ: شیطان با دادن وعده‏‌هاى دروغ و رواج آرزوهاى بلند، انسان را از واقعیات و چالش‌‏هاى فرا روى خودش، غافل کرده و به اوهامى دور از دست‌رس مشغول می‌‏کند. مشخص است که نتیجه‏‌ی چنین چیزى جز فرجام فراموشى و غفلت از خداوند نیست.

از این‌رو خدای متعال می‌‏فرماید:"(شیطان) وعده‌‏شان می‌‏دهد و به آرزو کردن وادارشان می‌‏کند...".[11]

ج) بیم و هراس: یکى دیگر از ابزارهای شیطان تمسک به ترساندن و بیمناک کردن انسان، نسبت به آینده است. این حالت ترس علتى است براى معلول‌های ناپسند فراوانى؛ مانند ناامیدى، سوء ظن به خداوند، عدم توکل و نهایتاً خوددارى انسان از پرداختن به نیکی‌‏ها. مثل این‌که شیطان، آدمى را از فقر و تهی‌‏دستى در آینده، بترساند که این مطلب موجب بخل و ممانعت انسان از انفاق می‌‏شود. این موضوع نیز در آیات قرآنى مورد توجه قرار گرفته است. آن‌جا که می‌‏فرماید: "شیطان شما را از فقر و تهی‌‏دستى می‌‌ترساند و به فحشا امرتان می‌‏کند".[12]

[1]. ابن منظور، لسان العرب، ج 13، واژه‏‌ی "شَطَنَ".

[2]. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص 192، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.

[3]. "هنگامى که به ملائک گفتیم تا بر آدم سجده کنند، همه سجده کردند مگر ابلیس که ابا و تکبر ورزید و از کافران شد". بقره، 34.

[4]. کهف، 50.

[5]. مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن‏، ص 234، قم، مدرسه الامام علی بن ابی طالب(ع)، چاپ اول، 1377ش.

[6]. طباطبائی، سید محمد حسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 417، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ پنجم‏، 1417ق.

[7]. بقره، 208.

[8]. ر. ک: «ابلیس، موجود حقیقی یا تمثیلی و تشبیهی»، 48388؛ هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، محقق، مصحح، انصاری زنجانی خوئینی، محمد، ص 577 – 278، قم، نشر الهادی، چاپ اول، 1405ق.

[9]. بقره، 42. "و حق را با باطل نیامیزید! و حقیقت را با این‌‌که می‌دانید کتمان نکنید".

[10]. نحل، 24.

[11]. نساء، 120.

[12]. بقره، 268.

به تصریح قرآن کریم، ابلیس نه موجودى انسى بلکه از جنس جن[4] است و از آتش آفرید شده. ویژگى این گروه از مخلوقات، این است که حالتى میان جسم و تجرد دارند و مى‏توانند به اشکال مختلف تمثُّل کنند؛ یعنى در قالبى خارجى و عینى درآیند.

 

ظاهراً منظور سؤال از شیطان، همان ابلیس باشد. با توجه بدین فرض به پاسخ سؤال خواهیم پرداخت.

 

همان طور که گفتیم، شیطان موجودى مثالى است و مى‏دانیم که انسان یک موجود دو بُعدى است؛ یعنى هم جنبه‏ى جسمانى دارد و هم جنبه‏ى روحانى. پس اگر شیطان بخواهد آدمى را فریب دهد، ناگزیر باید از مجرایى خاص، با روح آدمى که قوام و انسانیت انسان بدان است، ارتباط برقرار کند. نفس انسان جنبه های مختلف دارد. جنبه‏ى روحانى که از آن به روح یا نفس مطمئنه تعبیر مى‏شود و جنبه ی اهریمنى که از آن به نفس اماره یا هواهاى نفسانى، تعبیر مى‏شود.

 

شیطان براى حکم راندن به آدمى، ناگزیر از مجراى نفس اماره‏ى او،[5] استفاده خواهد کرد و از آن بهره خواهد برد؛ از طرف دیگر یک موجود مثالى، نمى‏تواند به نحو مستقیم با موجودات جسمانى در تکاپو و ارتباط باشد. این ارتباط مرموز شیطان با نفس اماره، همان چیزى است که از آن به عنوان القا یا وسوسه یاد مى‏کنند.

 

علامه طباطبایى در این باره مى‏گوید:"شیطان از طریق القاى وسوسه در قلب، آدمى را مى‏فریبد."[6]

 

پس شیطان، یک جزو علت است و به تنهایى نمى‏تواند، انسان را گمراه کند، بلکه انسان را به سوى آنچه که نفسش مى‏طلبد، فرا مى‏خواند. یا به دیگر سخن یک علت مُعدّه است، نه علت تامه.

 

انسان نیز در قبال وى، مختار است و مى‏تواند راه او را دنبال کند و یا پیرو فرامین حق و عقل خویش باشد. از این رو است که خداوند متعال، در نهى انسان از عمل به فرامین شیطان، مى‏فرماید:"و پا جاى پاى شیطان، نگذارید که او براى شما دشمنى آشکار است."[7]

 

حال سؤال این است که شیطان چگونه، احساسات غیر عقلانى و هواهاى نفسانى آدمى را تحریک مى‏کند و او را به انجام اعمال ناشایست وامى‏دارد. شیطان از راه‏هاى مختلف در رسیدن بدین مقصود، بهره مى‏برد که به چند مورد از آنها، اشاراتى خواهیم داشت.

 

همان گونه که گفتیم، شیطان مى‏تواند به عنوان یک موجود عینى و خارجى تمثُّل پیدا کند. این خود یکى از طرق اغواگرى شیطان است؛ یعنى در لحظات حساس و تاریخى، به عنوان یک فرد ظاهر الصلاح در آمده و انسان‏ها را از مسیر حق، گمراه مى‏کند. نمونه‏هایى از این قضیه، در تاریخ ثبت شده است و چه بسا براى هر یک از ما نیز، پیش آمده باشد.[8]

 

اما او از روش‏هاى دیگرى نیز، بهره مى‏برد که در آیات قرآنى، به آنها اشاره شده است.

 

الف. تزیین اعمال زشت: یعنى شیطان کارهاى ناپسند را زیبا جلوه مى‏دهد، تا براى مردم عمل بدان پسندیده و شایسته به نظر آید. این همان چیزى است که در قرآن کریم، از آن به تلبیس حق به باطل[9] و باطل به حق، که یکى از شگردهاى یهود است، یاد شده است.

 

تزیین اعمال، راهى است که آسان و موافق با خواسته‏هاى نفسانى آدمى است. از این رو در قرآن آمده است: "شیطان کردارشان را بر آنها زینت داد. پس ایشان را از راه خدا باز داشت...."[10]

 

ب. وعده‏هاى دروغ: شیطان با دادن وعده‏هاى دروغ و رواج آرزوهاى بلند، انسان را از واقعیات و چالش‏هاى فرا روى خودش، غافل کرده و به اوهامى دور از دسترس مشغول مى‏کند. مشخص است که نتیجه‏ى چنین چیزى جز فرجام فراموشى و غفلت از خداوند نیست.

 

از این رو خداوند متعال مى‏فرماید:"(شیطان) وعده‏شان مى‏دهد و به آرزو کردن وادارشان مى‏کند...."[11]

 

ج. بیم و هراس: یکى دیگر از حربه‏هاى شیطان تمسک به ترساندن و بیمناک کردن انسان، نسبت به آینده است. این حالت ترس علتى است براى معالیل ناپسند فراوانى چون ناامیدى، سوء ظن به خداوند، عدم توکل و نهایتاً خوددارى انسان از پرداختن به نیکى‏ها. مثل این که شیطان، آدمى را از فقر و تهى‏دستى در آینده، بترساند که این مطلب موجب بخل و ممانعت انسان از انفاق مى‏شود. این موضوع نیز در آیات قرآنى مورد توجه قرار گرفته است. آن جا که مى‏فرماید:"شیطان به شما وعده فقر و تهى‏دستى مى‏دهد و به فحشا امرتان مى‏کند."[12]

منابع و مآخذ:

  1. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازى.
  2. المیزان، محمد حسین طباطبایى.
  3. اخلاق در قرآن، محمد تقى مصباح یزدى.

 

 

[1] لسان العرب، ج 13، واژه‏ى "شَطَنَ".

[2] تفسیر نمونه، ج1، ص 191.

[3] "نگامى که به ملایک گفتیم تا بر آدم سجده کنند؛ همه سجده کردند مگر ابلیس که ابا و تکبر ورزید و از کافران شد". بقره، 34.

[4] کهف، آیه 50.

[5] اخلاق در قرآن، ص 234.

[6] ترجمه‏ى المیزان، ج1، ص 201.

[7] بقره، آیه 208.

[8] نک: سلیم ابن قیس هلالى، اسرار آل محمد، ص 220.

[9] بقره، 42.

[10] نحل، 24.

[11] نساء، 120.

[12] بقره، 268.

چرا شیعه را به وجود آوردند؟

چرا شیعه را به وجود آوردند در حالی که خداوند در قرآن فرموده فرقه فرقه نشوید.

حجت الاسلام رضا محمدی پاسخ میدهد

 

چه کار کنم که عمل قسم دروغ را بتوانم ترک کنم؟

امام صادق علیه‌السلام: کسی که با آگاهی قسم دروغ بخورد، با خدا به مبارزه و جنگ برخاسته است. (1)

دروغ وقتی قبح بیشتری پیدا می‌کند که همراه با قسم باشد، کسی که دروغ خود را با سوگند یاد می‌کند اعتماد شنونده را بیش‌ازپیش جلب می‌کند، از طرفی هم نام مبارک خداوند، پیامبر و ائمه آن‌قدر بزرگ و باعظمت است که انسان در بیان این اسامی باید بسیار محتاط و با احترام عمل کند، پس دروغ بستن به این اسامی عظیم‌الشأن حرمت و قبح شدیدی دارد که قطعاً باید از آن پرهیز نمود.

حجت الاسلام رضا محمدی پاسخ میدهد

پی‌نوشت:
1) محاسن برقی، صفحه 119، حدیث 131

صراحت قرآن به امامت ائمه علیهم السلام

با توجه به اینکه امامت از اصول دین است چرا مانند سایر اصول دین در قرآن به صراحت مطرح نشده است؟

حجت الاسلام رضا محمدی پاسخ میدهد

دین چیست؟ چرا باید دین اسلام را پذیرفت؟

دین چیست؟ چرا باید دین اسلام را پذیرفت؟ چرا فرقه شیعه دوازده امامی است و اسلام واقعی است؟

حجت الاسلام رضا محمدی پاسخ میدهد

 


آرشیو
مشاهده آرشیو صفحه